نوشتههای گاهانه

ساخت وبلاگ

احساس بهتری نسبت به قبل از جلسه تراپی دارم.. داشتم به مزخرف بودن بچه رام درونم فکر میکردم و تو جلسه میرفتم.. 

اگر آینده‌ای رو متصور نیستم پس چجور دارم نفس میکشم

نوشتههای گاهانه...
ما را در سایت نوشتههای گاهانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8hesifan3 بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 14:18

دلم میخواد مثل کارما محکم حرف بزنم. حتی اینجا هم نمیتونم قوی و پر رو و بلند و پررنگ باشم، و حرف بزنم.. همش کم رنگ و مراقب و نصف و نیمه و نایس. انگار یه جوری هیچ آدمی منو نمیتونه ناراحت کنه، نه از قدرتم باشه ها، نه، چون همش تو پوزیشن درک کردنم.. اونقدر درک میکنم که مثل دیشب به درک میرم. تمام این سالها همش تحمل و نایس. شاید شاید شاید بقیه ای باشند که منو دوست داشته باشن و ازم خوششون بیاد. ولی خودم دارم بودنم رو بالا میارم و روی روح نادنیا اومده‌م عق میزنم.. شبیه استفراغهای مامان. دیدن مامان بابا در عین دل‌چروکیم بخاطر پیری و مظلومیشون، خشممو بیرون میده.. و تو اون حال پرتعارض و پرفشار، تازه ازشون نوشتههای گاهانه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشتههای گاهانه دنبال می کنید

برچسب : جرات, نویسنده : 8hesifan3 بازدید : 9 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:48

این همیشه برام ننگ بوده.. بطالت گردانی اونم عیان!
ولی من همیشه از شر اضطراب و پوچی و تنبلی به خواب پناه بردم و الان که شرایط تنگ تر شده خواب چسبناک تر شده!
اگه بچه دار بشم بیشتر ترسم متمرکز میشه روی قضاوت بچه و سخت‌ترم هم میشه!

نوشتههای گاهانه...
ما را در سایت نوشتههای گاهانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8hesifan3 بازدید : 36 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 10:54

عوضش که می‌تونم ادای داشتندگان و برازندگان رو درارم و با بالا دادن گوشه لب به بالا، خیابونها و آدمها رو رد کنم که مثلا به هیچیم نیست.. که مثلا همه چیز سرجاشه و آثاری از دل‌کورگی وجود نداره.. اصلا من دل‌کورگی بلد نیستم.. که دل من ازون دلاست!

نوشتههای گاهانه...
ما را در سایت نوشتههای گاهانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8hesifan3 بازدید : 11 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 10:54

اولین باری که مانتوی سفید پوشیده بودم روم نمیشد از اتاقم بیام بیرون.. با شرمندگی طبقه به طبقه میکردم و انگار کل بیمارستان، مخصوصا مراجعین بهم خیره می‌شدند. یه جورایی می‌خواستم بگم من اینقدر مهم نیستم و دکتر بودنم اونقدر خاص نیست! مانتو سفید به معنی بالا و شفابخش و دانا و التیام درد.. امروز چرخ دستی خانم قرمز ‌پوش به خانم دولا شده مانتو سفید پوشی تو شهروند خورد.. سفیدپوش شرمنده بود و قرمز راحت ازش گذشت.. اونجا سفید به معنای پایین‌دست و استخدامی بود.. سفید سفید بود و ذهن شرطی شده ما میچرید نوشتههای گاهانه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشتههای گاهانه دنبال می کنید

برچسب : سفید برفی,سفید, دندان,سفید به انگلیسی, نویسنده : 8hesifan3 بازدید : 15 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 10:54

دیگه کم‌کم صفحه آذر‌دار میشه.. ماه سوم!

سالها بود میخواستم اینجا رو باز کنم برای ریزش حرفهای اسیدیم.. سخت بود دل‌کندن از وبلگم برای اونهمه کف‌زنی که داشتم و میترسیدم از بروز بی‌تراشم! که چه‌چه نخورده....

بلاخره به روزی چه‌چهولوژی و لایکولوژی در میاد و میفهمیم پشتش چیه!

من اومدم اینجا که از اول خودم باشم.. بدون هیچ اصلاحاتی.. 

نوشتههای گاهانه...
ما را در سایت نوشتههای گاهانه دنبال می کنید

برچسب : آذربایجان,آذر شیوا,آذربایجان شرقی, نویسنده : 8hesifan3 بازدید : 14 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 10:54

ک..میخوام حرف بزنم. کاش میتونستم همونجوری باهات حرف بزنم که با خودم حرف می زنم بدون ترسهای توترسهات نه میذاره حرف بزنم و نه میذاره تو گوش بدی.. و من نشنیده کز میکنم تو دنیاهای دیگه.. در آخر از زندگی کام نمی‌گیریمتو این معامله فقط من و توئیم..نه برد و باختی.. هر دو داریم عمر میذاریم، هزینه، آرزوها و همه چی.. تهش یا برد برده یا باخت باخت.. آخه اصلا مسابقه‌ای نیست.. دعواهای زن و شوهر حماقت محضه!من میدونم که تو هم به این زندگی رضایت کامل نداری.. این شبهای خسته کننده و تکراری که نمی‌دونیم باهاش چیکار کنیم و چجور بگذرونیم..میذاریمش پای اخبارهای تکراری بی‌بی‌سی و پیامهای فرّار تلگرامبپذیریم به اندازه‌ای که زندگی برامون فرصت گذاشته برداشت نمی‌کنیمچقدر خوبه که تو این صفحه سفید با فونت توهاما نیستی که بلافاصله جواب بدی و من منحرف بشم ازون چیزی که می‌خوام بگم! من مشکل رو از تو یا من نمی‌بینم..از مشکلات تکراری اجتماعی هم نمی‌بینم.. ما هر دو آدمهایی هستیم که خواسته و آرزوهای خودمون رو داریم.. و جدی هستیم توی خوب زندگی کردن..بهینه بودن.. فقط وا دادیم!ما به اندازه ۴۰ سال از دنیا کام نگرفتیم.. پای دنی نوشتههای گاهانه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشتههای گاهانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8hesifan3 بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 17:35

حالم گرفتست.. درست ترش نمیدونم چیه ده روزی از پریود تاخیر یافتم میگذره و همه چی رو انداختم گردنش ک هم مثل کوسن مبل فقط ازینور به اونور میشه..ته همدلیش اینه که شکایتی درمورد غذا نداشته باشه و من ادامه فضای آتیستیکی رو میدم که همیشه ازش رنج میکشیدم..و من حالا میفهمم چرا نمیتونم تو زندگی با ک ریشه بزنم! امن نیست! ساعتها میشه که روانم روانی رو درنیابه و به مرز لمسی کشیده بشه.. من میخوام یک جای مورد اعتماد ریشه بگیرم.. کارم؟ درسم؟ ک؟ خونه؟ کجااااا پس؟؟؟؟ من نیاز به مراقبت دارم در حین آزادی نوع بودن! دلم نمیخواد نه کسی منو به بازی بگیره و نه خودم به بازی گرفته بش نوشتههای گاهانه...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشتههای گاهانه دنبال می کنید

برچسب : آتیستیک, نویسنده : 8hesifan3 بازدید : 21 تاريخ : شنبه 15 آبان 1395 ساعت: 4:18

منم و یه عالمه کارهای نکرده که بعضیاشون دیگه وقتش داره میگذره و شده تصاویر هولناک خوابهای من..

تنها که میشم میخوابم. از مواجهه با خودم و کارهام و اتاقم دلهره میگیرم و میرم تو بغل تخت و فراموشی..

و تکرار میکنم حضور فردی رو میخوام که همراهیم کنه و ازین دلهره‌ها رد بشم. و خواهر جان خارجیم راست میگه شاید. فرهنگ ما انتظار کمکه.. خودمون باید از خودمون مراقبت کنیم. 

نوشتههای گاهانه...
ما را در سایت نوشتههای گاهانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8hesifan3 بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 2:36

حالم خوب نیست.. اسمشو نمیدونم

یه جور خفگی و بی تابی!!! بابا اومد. با مهربانی. که ماشینش رو بده. با مامان. شام نگهش دلشتم. ولی حتی نتونستم نگاهی آرام بهش داشته باشم. زود رفت. و من اومدم بخوابم. حوصله فرداها رو هم ندارم. دوست دارم چشم بذارم و دیگه برندارم. دوست دارم موهامو از ته بتتتتتراشم و بعد بمیرم.

 

نوشتههای گاهانه...
ما را در سایت نوشتههای گاهانه دنبال می کنید

برچسب : کتاب ساعت ده و نیم شب در تابستان, نویسنده : 8hesifan3 بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 2:36